سطوح کوچک رنگیزه خط رایجترین فرم اهداف کشیدگی و دوتایی شدگی می باشند. اصل ساده ای است: ضخامت خطوط در زوایای قائمه نسبت به جهت کشیدگی افزایش می یابد، در حالیکه خطوطی که نسبت به جهت کشیدگی حالت عادی دارند تغییر نمی کنند و این موجب دنسیته های قیاسی متفاوت می شود. با این حال، اهداف قادر به تمایز قائل شدن میان کشیدگی و دوتایی شدگی بدون اینکه دقیقاً با ذره بین آزمایش نشوند، نیستند. دوتایی شدگی، به ویژه، ممکن است به صورت یک جابجایی قطری رخ دهد. از این رو برخی مقیاسها با 3 نمونه نوار رنگی تن با زاویه خطوط صفر، نود و چهل و پنج درجه نسبت به جهت چاپ سازگار می شوند ( به شکل 8-8 نگاه کنید) . سنجشهای سطحی که روی هر نمونه نوار رنگی انجام می شوند را می توان برای تعیین حدود کشیدگی و دوتایی شدگی توسط کاستن یکی از بقیه انجام داد. تجربه نشان داده است که برخی تفاوتها همواره به دلیل تأثیر جهت مرکب پاشی سنجیده می شوند، که معمولاً نباید از 2% موارد تجاوز کند.
علاوه بر کاربرد آنها در استریپهای کنترل، رنگیزه های خطوط همچنین ممکن است وقتی با عنوان هدف نردبانی از آنها یاد می شود( شکل 9-8)، در یک دوره دائمی بکار روند، در این صورت، آنها نه به صورت یک استریپ کنترل، بلکه به صورت بخشی از یک فرم آزمایشی بزرگتر و برای ارزیابی قابلیتهای مکانیکی ماشین چاپ و خصوصیات ترام گذاری صحیح لاستیکهای افست بکار می روند.
برای سنجش سطح یک نقطه ما نیاز به سطح رنگ یکدست مجاور به هافتون مقدار تن می باشیم تا آن را ارزیابی کنیم. یک سنجش دنسیته روی سطح رنگ یکدست و هافتون انجام می گیرد و این مقادیر برای محاسبه سطح نقطه استفاده می شوند. محاسبه مذکور بر مبنای قضیه ساده ای است که اگر سطح رنگ یکدست بخشی از نور تابیده شده را جذب کند، آنگاه سطح هافتون فقط قادر به جذب بخشی از آن است که وابسته به پوشش سطح می باشد.
بنابراین:
در اینجا سطح هافتون فقط به اندازه نیمی از نور جذب شده توسط رنگ یکدست را جذب می کند.
می دانیم که دنسیتومتر جذب نور را می سنجد، اما این به مقیاس لگاریتمی دنسیته تبدیل می شود که تساوی قبلی را کمی پیچیده تر می سازد. از آنجاییکه جذب برابر با.... می باشد، آنگاه تساوی قبلی تبدیل به تساوی زیر می شود:
تساوی بالا به نام تساوی مری- دیویس مشهور بوده و بیشتر دنسیتومترهای مدرن از این محاسبه برای نشان دادن سطح نقاط استفاده می کنند. باید هنگام استفاده از این محاسبه آگاه باشیم که میزان نشان داده شده نمایانگر سنجش سطح هندسی نقطه چاپ شده نمی باشد. این فقط زمانی درست است که نور افتاده شده بر نمونه، در سهم های دقیقی نسبت به سطح پوشش نقطه منعکس و جذب شود. عملاً، کاغذ نور را در خود پراکنده می کند. بنابراین، بخشی از نوری که به کاغذ برخورد می کند در اطراف نقاط پراکنده شده و دوباره از زیر نقطه ظاهر می شود و از این رو توسط نقطه رقیق می شود( به شکل 10-8 نگاه کنید). این توصیفی نسبتاً ساده از پدیده پیچیده تری است که با عنوان نقص تناسب[1]از آن یاد می شود.
نقص تناسب موجب می شود تا دنسیته بالاتری برای سنجش نسبت به آنچه که برای یک سطح نقطه عادی پیش بینی می شود، بوجود آید. این امر موجب افزایش سطح نقطه محاسبه شده می شود و اغلب بعنوان چاقی ترام اپتیک یا چاقی ترام ناشی از پراکندگی نور شناخته می شود. تأثیر این عمل بزرگتر شدن سطح نقطه پیش بینی شده توسط مری – دیویس نسبت به آنچه که واقعاً هست می باشد. بهمین دلیل، ما معمولاً به سطح نقاط سنجیده شده با این روش، سطح نقطه ظاهری می گوییم. عبارت سطح نقطه ظاهری یا مؤثر عمداً برای تمایز میان سطح هندسی یک نقطه و سطحی بکار می رود که هنگام دیدن یا سنجیدن به صورت یک دنسیته ادغام شده آشکار می شود.
برای رفع مشکل عدم دقت آشکار تساوی مری- دیویس، یول و نیلسن تعدیلی تجربی در تساوی ایجاد کردند:
مقداری که برای n انتخاب می شود به نوع کاغذ و ترام گذاری بستگی دارد. همچنین این مقدار باید بسته به مقدار هافتون تنظیم شود، اما این کار معمولاً غیر عملی است. با انتخاب مقداری مناسب برای n، سطح پیش بینی شده توسط تساوی نزدیکتر از آنی است که واقعاً وجود دارد. در حالیکه اصلاح کامل نمی باشد، پیشرفتی مهم دیده می شود که به صورت یک تابع در برخی دنسیتومترها یافت می شود. اگر ما می خواهیم سطح سنجیده شده نقاط را به بخش پیش چاپ ارتباط دهیم، استفاده از این تساوی مفید است. بعلاوه، با استفاده از این تساوی از بروز مشکلاتی که مردم هنگام دیدن نقاط هافتون زیر ذره بین و دیدن اینکه آنها به اندازه ای که تساوی مری- دیویس نشان می دهند نمی باشد، جلوگیری میکند.
اگر سنجش سطح نقاط صرفاً به عنوان یک ارزیابی قیاسی انجام شود، مثلاً میان نمونه و چاپ، یا ورق عبوری و running sheet، هم تساوی مری- دیویس کاملاً قابل قبول است و هم تساوی یول- نیلسن. حتی در صورتی که اعداد واقعی شاید صحیح نباشند، تفاوت در سطح نقاط بین دو ورق بالا آمده یا بروز می کند یا خیر. تعدیل یول- نیلسن بویژه برای دلایلی که شرح دادیم مفید است، اما تعیین آنچه که n باید باشد کار ساده ای نیست. مقادیر پیشنهادی n برای دو زیرلایه مختلف در جدول 2-8 آمده است.
اگر تساوی یول- نیلسن با n=1 استفاده شود، سطح نقطه حاصل مشابه همانی است که توسط تساوی مری- دیویس محاسبه خواهد شد.
هنگامی که تساوی یول- نیلسن برای محاسبه استفاده شود و سطح نقاط به عنوان بخشی از یک معیار داده شده باشند، مقدار nباید با سنجش مشخص شود. تساوی یول- نیلسن پرکاربرد نیست، اما حقیقتی که مبتنی بر وجود این تساوی و بکار رفتن آن است، این است که اگر در برخی مواقع در زمان ارتباط معیارها روشن نشود که کدام تساوی استفاده خواهد شد، منجر به سردرگمی می شود.
[1]. Proportionality failure
نظر خود را بگذارید